Nov 30, 2009

بازدید از باغ وحش تهران




روز جمعه با مامان و بابا برای تحویل دادن فنچ کوچولو مون به باغ وحش رفتیم تا اونجا از فنچ ما مراقبت کنند.
بعدش رفتیم داخل باغ وحش و از همه حیوانات بازدید کردیم .
این دفعه سوم بود که باغ وحش می رفتیم ولی من همیشه باغ وحش رو دوست دارم.

Nov 15, 2009

مانی تکواندو کار



دیروز با بابا و مامان رفتیم کلاس تکواندو باشگاه آسیا ثبت نام کردیم.
استاد ما آقای مهدوی است که به من گفت باید هم خوب درس بخوانم هم با اخلاق باشم و هم با ایمان و هر چه بابا و مامان گفتند گوش کنم.
اولین جلسه هم خیلی خوب بود و باید هفته ای سه روز تمرین کنم.
من خیلی تکواندو رو دوست دارم.

ماشین جدید


ماشین جدید خریدیم یه 206 صندوقدار سفید خوشگل
خیلی خوشحالم

Oct 23, 2009

امتحان ریاضی و جایزه نمره 20


دیروز من اولین امتحان ریاضی را دادم و من تنها کسی بودم که توی کلاس نمره 20 گرفتم و خانوم معلم منو تشویق کرد و بچه ها برام دست زدند
خلاصه روز خوبی بود و مامان هم یه سی دی بازی جومانجی برام جایزه خرید

Oct 17, 2009

مسافرت شمال




















چهار شنبه و پنج شنبه وجمعه این هفته با مامان وبابا و خاله الهام و عمو صمد و نی نی(سوین جون) رفتیم مسافرت شمال مجتمع سمند .
جاده ها خیلی شلوغ بود ولی آخر رسیدیم ومن شروع کردم به گشتن داخل مجتمع سمند که خیلی جای خوشگلی است.این مجتمع برای مدیرهای ایران خودرو است که بابا هم سالی یکی دو بار ما را آنجا می برد.
من اونجا سوسک سرگین خوار دیدم .دفعه قبل مار هم دیده بودم.من کلی اونجا بازی کردم عکس گرفتم جوجه کباب پختم دریا رفتم و کلی کیف کردم.راستی اینجا کلی درخت پرتقال و نارنگی هم بود که هم خوردیم وهم با خودمون آوردیم.
آخر هم رفتیم رستوران حسن رشتی تو شهر نوشهر و کباب خوشمزه ای خوردیم. جای همه خالی
کلی عکس گرفتم که چند تا شو میذارم همه ببینن.
اینم داستان مسافرت ما

Oct 10, 2009

ماشینو فروختیم


امروز بابا ماشینمون را فروخت.ما یک روآ نقره ای داشتیم که حالا نداریم.قراره یک 206 صندوقدار یا سمند بخریم.
این هم آخرین عکس ماشینومون که بابا گرفته

Oct 9, 2009

جمع

امروز من و بابام و مامان بخانه عزیزرفتیم جاتون خالی بستنی هم خوردیم شب هم کباب خوردیم.
حالا باید اماده بشم برم بخوابم تا صبح برم مدرسه

Oct 2, 2009

اولین جمعه سال تحصیلی

امروز اولین جمعه سال تحصیلی من بود. من امشب شام خوردم خوب که چی بگم عالی بود

Sep 29, 2009

خانوم دکتر دندانپزشک من


این خانوم دکتر دندان پزشک من هست من امروز چهارمین روز بود که پیش او رفتم تا دندانهای خراب من را درست کند.
خانوم دکتر منجذب بسیار مهربان است و با دقت و مهربانی دندانهای من را درست کرد.


Sep 26, 2009

کتابهای من



امروز کتابهایم را در مدرسه گرفتم چنتا اکس از کتابها ببینید

Sep 24, 2009

جشن شکوفه ها




مانی به مدرسه میرود
سه شنبه روز جشن شکوفه ها بود ما ب کلاس رفتیم و اکس انداختم خیلی خوش گذشت خانوم معلم را دیدم
اسم خانم معلم ما خانم رقیب پرور است.فکر می کنم اورا خیلی دوست داشته باشم.
به من هدیه هم دادند. یک جامدادی قشنگ.
چهارشنبه روز اول مهر ماه با سرویس مدرسه ساعت 7 صبح به مدرسه رفتم.
سرویس ما یک سمند سفید است. راننده ما آقای اسحاقی است.
تو مدرسه کلاس بندی شدیم و به کلاس رفتیم.
اسم کلاس ما اول دوستی است.
راستی بابا مهدی تو نوشتن امروز به من کمک کرده است.
روزهای مدرسه خیلی قشنگه و من با نوشتن خاطراتم سعی می کنم همیشه اونها را به یاد داشته باشم.
پایان

Sep 19, 2009


امروز سومین روزی بود که به دندانپزشکی رفتم دوتا دندون پوکردم و یک دندان کشیدم
میخام اکس دندانم را به شما نشان بدهم
دندونم سیا
شد خراب شد خانوم دکتر اونو کشید

Sep 16, 2009

. من امشب افتاری موفسل خور دم
تخم مرغ نیمرو با نان و پنیر

Sep 15, 2009


سلام این اکسی که میبینید اکس
موبایل منه لطفن به سایت
من بیشتار بی یاید. امروز روز بدشانسی بود هر کاریکه کردم بازی ماشین پلی استیشن راه نیافتاد . اخربی خیال شدم

Sep 14, 2009


امشب من در خانه بودم.شب خاله و دایی و مامان جون و بابا جون به خانه ما امدن. امروز من به کلاس موسیقی رفتم کلاس فولوت

Sep 13, 2009


من مانی هستم و هنوز به مدرسه نمیروم ولی می توانم که بنویسم و بخانم